قصه جایزه تا تی تی
قصه جایزه تا تی تی
سلام سلام آی بچههای مهربون
کوچولوهای خوشزبون
امروز هم با یکی دیگه از قصه های رعنا به خونههای شما اومدهایم
یه بچه وروجک، پر از ادا و شکلک، نگه میداشت تو خونه، یه لاک پشت و یه اردک
یه نخ میبست به پاشون میبردشون تو کوچه
به زور میداد به هر دو لواشک و آلوچه
اتل متل آلوچه، اسمش چی بود این بچه؟
تا تی تی وروجک، حالا کجاست؟ تو کوچه؟
طفلی مامان تی تی جون، جون به لباش رسیده
ورد زمبون اش شده بچه ورپریده
یه پوست موز با دستکش لابلای دفترهاش
یه تیکه نخ با آدامس چسبیده بود به موهاش
سر همه چی هول میزد خیلی شلوغ پلوغ بود
اهل خرابکاری و یه کمی هم دروغ بود
شیر رو میریخت توی ماست اونوقت میریخت دوغ رو توش
یه خورده سبزی خوردن نوشابه رو هم میریخت توش
خان بابا تا داد میزد سفره شدهاش پر از ماست
یه کم یواشتر بخور تا تی تی حواست کجاست
وقت غذا دروغی میگفت تمیزه دستهام
وقت خواب زود میگفت مسواک شده دندونهام
شیرجه میزد توی حوض روی سر ماهیها
میترسیدن طفلیها از تا تی تی بلا
وقتی میرفت مهمونی یا میومد یه مهمون
هیچوقت سلام نمیکرد انگاری بود بیزبون
وای وای وای چه بچه ای
همه چی جابجا بود تو اتاق تا تی تی
میگفت همین باحاله چی به چیه کی به کی
خان بابا تا همراه مامان تی تی نشستن
یه نقشهای کشیدن مسابقه گذاشتن
قرار گذاشتن هرکی خوب بخوره غذاشو
مرتب و تمیز شه بشوره دندونهاشو
دروغ نگه به هیچکس خنده باشه رو لبش
خرابکاری نباشه خوراک روز و شبش
هرکسی رو میبینه سلام کنه با خنده
خوب و مرتب باشه اونوقت میشه برنده
از اون به بعد تا تی تی زرنگ و سر به راه شد
راستش یه خرده بیشتر از حد مثل یه تیکه ماه شد
سلام میکرد صبح تا شب به همه حتی دیوار
دندون و دست و روشو میشست روزی چهل بار
هیچی دیگه تو اتاق ولو نبود رو زمین
چپونده بود تو کمک تا زیر تختاش همین
غذا میخورد دولپی تا جایی که میتونست
دلش همهاش درد میکرد فقط خودش میدونست
اون روز واسه تا تی تی یه روز خیلی خوب بود
اصلا به قول خودش یه روز خیلی توپ بود
بعد از یه هفته امروز نوبت جایزهاش بود
بجز تا تی تی انگار برنده هیچکس نبود
اما امون نمیداد دل درد بهش بخنده
فقط میگفت با گریه آخ جون شدم برنده
مامان تی تی هراسون خان بابا تا پریشون
راه افتادن تا بدن اونو به دکتر نشون
اما پیدا نکردن لباسها و کفشهاشو
نه تو کمد کفش هاشو نه زیر تخت کلاهش رو
بالاخره با همون لباس خونه بردن
رسوندناش به دکتر اما چه حرصی خوردن
دل تا تی تی که خوب شد همهاش تو راه خونه
به فکر جایزهاش بود چیه؟ خدا میدونه
زد به مامان تی تی جون خان بابا تا یه چشمک
یعنی واسه دادن جایزه میخوام کمک
جایزه چی بود؟چی نبود؟
یه کادوی خیلی سخت
منتظره که تا تی تی جایزهاش رو بگیره؟
تمیز کنه اتاق رو؟ دل درد اگه نگیره
قصه ما به سر رسید
کلاغه به خونه اش نرسید
شعر: شهره یوسفی
قصهگو: رعنا