قصه می می نی تو مهد کودک دوسته با فیل و اردک
قصه می می نی تو مهد کودک دوسته با فیل و اردک
سلام سلام آی بچههای مهربون
کوچولوهای خوشزبون
امروز هم با یکی دیگه از قصههای رعنا به خونههای شما اومدهایم
می می نی جون خوشحال باش
یه روز شاده امروز
لباسهاتو بپوش که
کارهات زیاده امروز
باید دیگه از امروز
بری به مهد کودک
اگه بری میبینی
چه خوبه مهد کودک
– مامان بگو که اونجا
چهجوریه چی داره؟ –
صبر کن خودت میبینی
دلت چه بی قراره
اونجا یه جای خوبه
برای درس و بازی
خیلی چیزا میتونی
یاد بگیری بسازی
سلام خانم مربی
این پسرم می می نی ست
می می نی جون سلام کن
ایشون خانم مربیست
به مهد کودک ما
خوش اومدی پسر جون
آی بچهها بیایین
امروز داریم یه مهمون
خرگوشی رو نگاه کن
چه جور داره میخنده
دلش میخواد بدونه
قدش چهقدر بلنده
توهم بیا جلو تا
اندازه تو ببینی
رو خط کشم نوشته
بیا دیگه می می نی
دوست نداری ببینی
کوتاهی یا بلندی
این هم یه جور بازیه
خوشحال میشی میخندی
ساکت باشین میخوام که
قصه بگم براتون
یه قصهی قشنگ از
عروسکهای شیطون
یه روز دو تا عروسک
رفتند به شهر بازی
می می نی تو میتونی
خودت قصه بسازی؟
من میزنم یه آهنگ
شما آواز بخونین
آواز می شه قشنگتر
وقتی با ساز بخونین
با این خمیر بازی
چی میتونی بسازی؟
یه توپ سبز خوشگل
به به چه توپ نازی
چه خوبه مهد کودک
هر روز میام به اینجا
چه مهربون و نازه
خانم مربی ما
هر چی که دوست دارم من
تو این جا پیدا میشه
این جا به قول مامان
آدم دلش وا میشه
آی بچه ها بشورین
دستاتونو با صابون
میخوام چای و شیرینی
حاضر کنم براتون
به به چه کیفی داره
چای و نون شیرینی
بدو کنین که دیگه
خورد همه رو می می نی
حالا یه بازی خوب
قایم باشک بهتره
هر کی زرنگتر باشه
این بازی رو میبره
اول کی چشم میذاره ؟
لاکپشتی یا می می نی؟
آهای ببند چشماتو
داری ما رو میبینی
تا چند باید بشمارم؟
تا بیست و شصت و هفتاد
کی پشت اون درخته؟
کی شا خه رو تکون داد ؟
بازی دیگه تموم شد
باید برید به خونه
زیلینگ زیلینگ زیلینگ زینگ
هیچ کسی جا نمونه
خانم نمیشه بازهم
پیش شما بمونیم؟
بازی کنیم بخندیم
باهم آواز بخونیم
نه نمیشه عزیزم
باید بری تا فردا
صبح با مامان دوباره
بیا به خونهی ما
از مهد کودک انگار
خوشت اومد می می نی
بگو ببینم اونجا
خوب بود یا بد می می نی؟
نمیدونی مامان جون
چه جای جالبی بود
امشب زودتر می خوابم
تا باز برم صبح زود
شعر: ناصر کشاورز
قصهگو: رعنا