قصه چرا آواز میخونی زنجره
قصه چرا آواز میخونی زنجره
سلام سلام آی بچه های مهربون، کوچولوهای خوشزبون
امروزم با قصههای رعنا به خونههای شما اومدیم.
قصه چرا آواز میخونی زنجره
زنجره چرا آواز میخونی؟
شاید گفتنش خوب نباشه. راستش رو بخوای بعضی وقتها که گرسنه میشم آواز میخونم.
منم همینطور. در ایستگاه. در مترو؛ و توی مهمونی. زنجره! دیگه برای چی آواز میخونی؟
خب وقتی خیلی ناراحتم و وقتی تنها هستم آواز میخونم.
منم همینطور.
تازه وقتی از یه درخت بالا میروم و به نوک برگهاش میرسم اونجا بلندترین جای زندگی من است. خیلی خوشحال میشوم اونوقت باز آواز میخونم.
درست مثل من. من هم وقتی خیلی خوشحالم آواز میخونم.
تازه وقتی با دوستانم هستم . . .
منم همینطور. وقتی با دوستانم هستم آواز میخونم.
دادادام دادام دادام دام دام. . . لالای لالای لای لای. . .
وقتی عصبانی میشوم . . .
عصبانی؟!!!
منم بعضی وقتها عصبانی میشم. بعدش آواز میخونم.
زنجره!!! بگو دیگه کی آواز میخونی؟
وقتی خسته میشم آواز میخونم. آواز آرووووم.
زمزمه میکنی؟؟؟؟؟؟؟
آره.
درست مثل من. زنجره!!!
زنجره گفت:
میدونم چی میخوای بپرسی. بعله. من هم وقتی کسی رو خیلی دوست دارم آواز میخونم. بهترین آوازهایم را.
(گل نازم… گل نازم… عزیز قشنگ و نازم… من با تو… من با تو… عزیز و سر فرازم…)
واااای. درست مثل من. ما چقدر شبیه هم هستیم.
زنجره فکری کرد و پرسید:
وقتی هم تنهایی و یه نفر رو خیلی دوست داری چیکار میکنی؟
اون فکر کرد و فکر کرد و بعد گفت:
راستش رو بخوای من وقتی خیلی تنهام یا خیلی ناراحتم و خیلی دلم میخواد یه نفر رو ببینم میام اینجا توی باغ مینشینم چشمهایم را میبندم و به صداهای اطرافم گوش میدهم و با خودم میگویم شاید زنجره امشب هم آواز بخواند.
زنجره گفت:
درست مثل من. من هم میایم اینجا تنها و ساکت مینشینم شاید تو بیایی و ساز بزنی و آواز بخوانی و من به آوازت گوش بدهم .
زنجره! من فکر میکنم ما دوستهای خیلی خوبی هستیم.
بله بله خیلی خوب و برای همیشه.
لالا لالا لالای لالا لالا لالای
خب دوستای خوبم امیدوارم که از این قصه خوشتون اومده باشه
تا یه روز دیگه و یه قصه دیگه خدانگه دار
قصهگو: رعنا