قصه کودکانه با خواهرم موتور میرانیم
قصه کودکانه با خواهرم موتور میرانیم
سلام سلام آی بچه های مهربون، کوچولوهای خوشزبون
امروزم با قصههای رعنا به خونههای شما اومدیم.
قصه کودکانه با خواهرم موتور میرانیم
والتر یه موتورسیکلت داره.
امروز صبح وقتی آماده شده بود تا سر کارش بره، خواهرش بهش زنگ زد و گفت:
لاستیک ماشین من پنچر شده و نمیتونم با اون سر کار برم.
والتر میدونست که خواهرش باید هرچه زودتر به ایستگاه قطار برسونه.
والتر خیلی سریع موتورش رو روشن میکنه و سوار اون میشه و به طرف خونه خواهرش میره.
خواهر والتر از دیدنش خوشحال میشه.
اونها وقت زیادی ندارن.
باید هرچه زودتر راه بیفتند تا زودتر به ایستگاه قطار برسند.
روی پل هوایی تصادف شده و راه بسته شده.
ماشینها نمیتونند حرکت کنند.
چه ترافیک سنگینی به وجود اومده.
خواهر والتر از دیدن شلوغی نگران میشه.
والتر به خواهرش میگه:
آبجی جون نگران نباش فقط من رو محکم بگیر میخوام از لابهلای ماشینها عبور کنم.
موتورسیکلت والتر در موقع شلوغی خیابان و بسته شدن راه بسیار عالیه.
این وسیله از لابهلای ماشینها به خوبی عبور میکنه.
در بقیه مسیر، باز هم بعضی جاها مسیر بسته بود.
اما والتر موتور سوار ماهریه و به خوبی از شلوغیها میگذره.
با اینکه راه بسیار دوره ولی این خواهر و برادر به موقع به ایستگاه قطار میرسن.
اونها موتورسواری خوبی داشتند.
سرانجام خواهر والتر به کمک والتر و موتورش به موقع به قطار رسید.
قطار هنوز در ایستگاه ایستاده و حرکت نکرده.
خواهر والتر از دیدن این موضوع خوشحال میشه.
اون کلاه ایمنیاش رو به برادرش میده.
چون والتر قول داده که فردا هم دنبالش بره و اون رو برسونه.
خواهر والتر میگه:
آفرین والتر. موتور تو مانند موشک تند و سریعه.
و خواهر و برادر خوشحال میشن از اینکه تونستهاند به همدیگر کمک کنند.
خب دوستای خوبم امیدوارم که از این قصه خوشتون اومده باشه
تا یه روز دیگه و یه قصه دیگه خدانگه دار
قصهگو: رعنا