قصه کودکانه شادی کوچولو و قصه شغل ها
قصه کودکانه شادی کوچولو و قصه شغلها
سلام سلام آی بچه های مهربون، کوچولوهای خوشزبون
امروزم با قصههای رعنا به خونههای شما اومدیم.
قصه کودکانه شادی کوچولو و قصه شغلها
شادی خانوم و بابا خوشحال و شاد و خندون
واسه خرید و گردش رفتن توی خیابون
آی بچهها ببینید چقدر شلوغه بازار
هرکسی رو میبینی مشغول شده به یک کار
شادی میگه بابایی این آدمها چیکارهان
به من بگو بدونم اونا چه شغلی دارن
بابا میگه عزیزم اینو بهت یاد میدم
شغل این آدمها رو یکی یکی من میگم
آقایی که برامون نون تازه میپزه
بهش میگیم ما نانوا کارش خیلی میرزه
یادت باشه دخترم برکت خداست نون
از هر کدوم که باشه سنگک لواش یا تافتون
میوه فروش بازار میوه برات میاره
شادی تو چی دوست داری؟ هرچی که خواستی داره
سیب و خیار و انگور گلابی و آلبالو
پرتقال و نارنگی هندونه و زردآلو
عمو نجار میسازه صندلی یا که نیمکت
پنجرههای چوبی مبلهای شیک و راحت
ببن چقدر قشنگه این کمدهای چوبی
نجاری هست شادی جون هنر خیلی خوبی
اینجا رو که میبینی بهش میگیم بقالی
توی قفس میچینن جنسهای خیلی عالی
قند و شکر آبلیمو کیک و کلوچه و شیر
رب گوجه فرنگی خامه و ماست و پنیر
اسباببازی فروشی پر شده از عروسک
که میفروشن اونا رو به بچههای کوچک
توپ و ماشین جغجغه همه برای بازی
شادی برات میگیرم یه جعبه خونهبازی
رفتگر زحمتکش برای ما عزیزه
ببین چه عالی کرده خیابونو پاکیزه
با این کار رفتگر چه شهرمون تمیزه
بچهی خوب اونه که آشغال زمین نریزه
اگه مریض شدی تو یه روز و روزگاری
دکتر دوا میده تا تموم بشه بیماری
دوباره سالم میشی با قرص و شربت کپسول
شادی نگی میترسم از زدن یه آمپول
مسافرت میریم ما با آقای راننده
میرونه ماشین رو با گاز و کلاج و دنده
اگه خواستیم بریم به محل کار یا خونه
من و تو رو با ماشین به اونجا میرسونه
شغلهای آدمها رو بابا چه خوب یاد داده
آی بچهها ببینین شادی خانوم چه شاده
تو شهر زیبای ما آدمها شغلی دارن
با کار و سعی و زحمت پول رو به دست میارن
خب دوستای خوبم امیدوارم که از این قصه خوشتون اومده باشه
تا یه روز دیگه و یه قصه دیگه خدانگه دار
قصهگو: رعنا