قصه کودکانه شادی کوچولو و قصه میوه ها
قصه کودکانه شادی کوچولو و قصه میوهها
سلام سلام آی بچه های مهربون، کوچولوهای خوشزبون
امروزم با قصههای رعنا به خونههای شما اومدیم.
قصه کودکانه شادی کوچولو و قصه میوهها
شادی خانوم خوشگل این دختر نازنین
مثل همیشه شاداب با خندههای شیرین
واسه گردشو بازی با مامان و بابا جون
رفته به باغ زیبا تو این فصل تابستون
آی بچهها ببینید شادی چه شادمانه
میدوه اینور و اونور با بلبل وپروانه
تو این باغ رنگارنگ میوههای جورواجور
فراوون فراوون مثل خیار و انگور
هرجا قدم بذاری روئیده روی زمین
بوتهی توتفرنگی خربزههای شیرین
اینجا اگر همیشه سبز و قشنگ و زیباست
یا میوههای آبدار رو شاخهی درخت هاست
واسه اینه یه پیرمرد باغ بونه توی باغ
آب میده به درختها تو این روز گرم و داغ
میوههای درشت رو میریزه توی زنبیل
میچینه از شاخهها به به هلو و شلیل
دسته کرده یه گوشه علفهای خشک و زرد
شادی میگه خدایا چقدر پرکاره پیرمرد
رفتش جلو سلام کرد خسته نباشی باغبون
واسه چیکار میکنی اینهمه با دل وجون
باغبون پر تلاش میگه آی دختر خوب
اینهمه سعی و زحمت از صبح زود تا غروب
واسه اینه که میخوام من بچههای نازنین
برسه به دستشون میوه خوب و شیرین
شادی خانوم عزیز بذار بهت بگم من
میوه میده به ماها سلامتی بدن
میوه از هرچی باشه سرشار از ویتامینه
با هر طعمی که باشه چه ترش باشه چه شیرین
وقتشه تو بشنوی قصه میوهها رو
و قدرش رو بدونی نعمتهای خدار رو
وقتی بهار تموم شه شکوفههای خندون
خیلی آروم و کم کم میوه میشن تابستون
یه میوه اولش هست سبز و کال و بیمزه
تا اینکه خوشید خانوم تن اونو میپزه
اونوقت میشه رسیده خیلی لذیذ و آبدار
خوشآب و رنگ و شیرین با عطر و طعم بسیار
هر میوهای برای یه فصل سال خداست
منظور اینه هرکدوم محصول فصلی جداست
گوجهسبز ریز و ترش مال فصل بهاره
همون وقتی که بارون میون باغ میباره
چاقاله بادوم سبز خیلی لذیذ و ترده
با اون طعم خوشمزه دل همه رو برده
موز و گیلاس و آلو انگور دونه دونه
زردآلو و گلابی محصول تابستونه
دشمن کرم دندونه یه سیب سرخ و تازه
این میوهی بهشتی ما رو قوی میسازه
تو این ظهر تابستون هندونه رسیده
برای تشنگیمون وای که چقدر مفیده
پرتقال و نارنگی واسه فصل پاییزه
همون وقتی که برگها روی زمین میریزه
اگه مریض بشیم ما یه روز و روزگاری
میکشه میکروبها رو خوردن هر اناری
صبحها وقت صبحونه آب پرتقال تو لیوان
ما رو تا آخر شب میکنه خیلی شاداب
اگه تو خوردی سرما توی فصل زمستون
لیموشیرین بخور که دوباره میگیری جون
یادت باشه تو شادی با صبر و با حوصله
میوه رو خوب بشور چون روش پر خاک و گله
اعجاز میوهها رو حالا تو خوب میدونی
با خوردن هرکدوم سالم و شاد میمونی
شادی گفتش عمو جون از تو خیلی ممنونم
قصهی میوهها رو حالا من خوب میدونم
امروز به شادی ما حسابی خوش گذشته
چونکه تو باغ میوه همه جاهارو گشته
یه سیب سرخ و شیرین چندتا گلابی زرد
جایزه شادی بود از دستهای پیرمرد
خب دوستای خوبم امیدوارم که از این قصه خوشتون اومده باشه
تا یه روز دیگه و یه قصه دیگه خدانگه دار
قصهگو: رعنا