قصه کودکانه امروز شیر نداریم
کتاب آموزنده امروز شیر نداریم ماجرای جالب خانم و آقای گرین است که متوجه میشوند گربه ی آنها گرسنه است و بطری شیر خالی است؛ پس برای تهیه شیر دست به کار میشوند و ماجراهای مختلفی اتفاق میفتد.
قصه کودکانه امروز شیر نداریم
گربهی اقا و خانوم گرین خیلی گرسنه بود. به همین دلیل هم خیلی سر صدا و میومیو میکرد.
آقای گرین گفت :<< ان قدر سر و صدا نکن>>
خانوم گرین گفت:<< اون فقط شیر میخواهد>>
اما هیچ شیری در خانه نبود.
خانوم گرین گفت:<< من می روم یک کمی از شیر گاو را بدوشم>>
اما گاو شیر نمی داد.
خانوم گرین گفت:<<گاو هم گرسنه است که>>.
برای همین خانوم گرین رفت تا برای گاو کاه بیاورد ، اما …
او برای باز کردن در انباری به یک کلید احتیاج داشت.
خانوم گرین وارد خانه شد و از آقای گرین پرسید که کلید انباری کجاست و آقای گرین جواب داد:<< از دستم افتاد تو برفها>>
خانوم گرین گفت :<<لطفا برو برفها رو پارو کن تا به کلید برسی>>.
اما آقای گرین جواب داد :<< اگه برم پاهایم یخ می زند، چون جوراب هایم سوراخ شده است>>. خانم گرین یه کم فکر کرد و گفت:<<من جوراب هایت را درست می کنم.>>.
اما مشکل از اینجا بود که خانوم گرین برای درست کردن جوراب ها به پشم احتیاج داشت.
خانوم گرین گفت:<<من می روم از بعبعی پشم بگیرم>>
ولی بعبعی یک جا نمی ایستاد چون یک عالمه موش دور سر بعبعی می دویدند و خانوم گرین هم نمی توانست پشم بعبعی رو بگیره، پس خانوم گرین گربهی خود را آورد تا موشها فرار کنند.
بعد از چند دقیقه خانوم گرین توانست مقداری پشم برداره و جوراب آقای گرین را درست کند، بعد از اون هم آقای گرین توانست برفها را پارو کند و کلید را پیدا کند.
حالا خانوم گرین مقداری کاه رو از انباری برداشت و کاه رو به گاو داد و بالاخره گاو شیر داد و خانوم گرین توانست شیر را به گربه اش بدهد.
برگرفته از کتاب:
نوشته جولیا دونالدسون
NO MILK TODAY
ترجمه و بازنویسی از یونا جاسبی