قصه کودکانه خروس بیمار
قصه کودکانه خروس مریض داستان پسرکی است که یک خروس دارد و صبح ها با صدای اون از خواب بیدار میشود. اما یک روز خروس دیگر قوقولی قوقو نمیکند و پسر خروس را پیش دامپزشک میبرد و . . .
سلام سلام آی بچههای مهربون کوچولوهای خوش زبون
امروزم با یکی دیگه از قصههای رعنا به خونههای شما اومدیم
قصه کودکانه خروس بیمار
مگی یه خروس داشت. اون هر روز صبح با صدای قشنگ خروساش بیدار میشد.
اما یه روز صبح، خروساش قوقولی قوقو نکرد.
و مگی از خواب بیدار نشد تا اینکه ساعت شد ده صبح.
مگی با خودش گفت:
گمونم خروسام سرما خورده!!!
پس مگی خروساش رو برداشت و برد پیش دامپزشک.
دامپزشک نگاه کرد به زیر پر و بال خروس و به مگی گفت:
خروس شما باید سرما خورده باشه؛ و به مگی یه نسخه داد.
نسخه:
اسم: خروس
دارو: قرص سرماخوردگی
نحوه مصرف: روزی دوتا قرص، هر شب بعد از غذا
مگی قرص رو به خروساش داد. اما دوباره خروساش قوقولی قوقو نکرد و مگی این بار تا ساعت دوازده ظهر خواب بود.
مگی با خودش گفت:
این خروس هنوز مریضه!!!
بنابراین مگی خروساش رو برداشت و دوباره برئ پیش داپزشک.
دامپزشک نگاهی به گلوی خروس کرد و بعد هم به چشمهای خروس نگاه کرد.
سپس گفت:
این خروس گمونم تب داشته باشه.
و اون یک نسخه جدید به مگی داد.
نسخه جدید:
اسم: خروس
دارو: داروی تب
طریقه مصرف: هر شب دو قاشق چاییخوری
مگی داروی خروس رو بهش داد.
اما دارو کار نکرد!!!
خروس مگی قوقولی قوقو نمیکرد.
و مگی باز هم خواب موند تا وقتی که ساعت سه عصر شد.
مگی با خودش گفت:
این وحشتناکه. این خروس باید خیلی خیلی مریض باشه.
بنابراین مگی دوباره خروس رو پیش دامپزشک برگردوند.
دامپزشک زیر پاها و پرهای خروس رو نگاه کرد.
بعد هم به مگی گفت:
این خروس برای قوقولی قوقو کردن خیلی پیر شده.
شما باید یک خروس جدید بخرید.
و چندتا عکس خروس نشون مگی داد.
خروس به محض اینکه عکس خروسهای جدید رو دید برگشت و سرش رو بالا گرفت و پرهایش رو باز کرد و گفت:
قوقولی قوقو . . .
دامپزشک با هیجان فریاد زد:
این خروس مریض و پیر نیست. فقط خیلی تنبلِ…
خب بچههای خوبم امیدوارم از قصه امروز خوشتون اومده باشه،
تا یه روز دیگه و یه قصه یا حکایت قشنگ دیگه خدانگهدار
قصهگو: رعنا