قصه کودکانه عیادت
قصه کودکانه عیادت داستان دانکی شخصیت اصلی قصه است که تصمیم میگیرد مسابقه دو برگزار کند اما با دوستانش متوجه میشوند که سگ کوچولو مریض شده و همه به عیادت او میروند و …
سلام سلام آی بچههای مهربون کوچولوهای خوش زبون
امروزم با یکی دیگه از قصههای رعنا به خونههای شما اومدیم
قصه کودکانه عیادت
در یک روز پاییزی که هوا کمی سرد شده بود دانکی با خودش فکر میکرد که چیکار کنم و چیکار نکنم که گرمم بشه.
یکمرتبه گفت:
آخ جون. میرم با دوستهایم یه مسابقه دو راه میندازم.
و رفت و رفت تا به گاو تپلی رسید.
به گاو گفت:
سلام دوست مهربون. با من به مسابقه دو میای؟
گاو تپلی گفت:
سلام. البته که میام.بیا با هم بدویم. اما دانکی گفت:
نه بهتر است با همه دوستانمان بدویم تا بیشتر لذت ببریم.
و دوتایی راه افتادند. رفتند تا اینکه یه شتر بلند قد اونها رو دید.
شتر گفت:
سلام. دوستان کجا میروید؟
دانکی و تپلی جواب دادند:
سلام. میرویم تا بقیه دوستانمان را پیدا کنیم و یه مسابقه دو راه بندازیم.
تو هم با ما بیا.
خلاصه با همدیگه به طرف پارک راه افتادند تا به دوستانشان برسند.
دانکی گفت:
بچهها بیایید تا آنجا تمرین کنیم.
بعد هم شروع کردند به دویدن.
دویدند و دویدند تا به پارک رسیدند.
همه دوستان اونها اونجا جمع شدند و به همدیگه دست دادند و احوالپرسی کردند.
اما مثل همیشه خوشحال نبودند.
دانکی پرسید:
بچهها چرا ناراحت هستین؟
خرگوش باهوش جواب داد:
از سگ با وفا خبر نداریم. تا حالا نیومده. نمیدونیم چیکار کنیم.
دانکی گفت:
اینکه اصلا ناراحتی نداره. میرویم و احوالش رو از مادرش میپرسیم.
…
ادامه داستان را بشنویم.
قصهگو: رعنا