قصه کودکانه قایم موشک
قصه کودکانه قایم موشک داستان بازی قایم موشک بین حیوانات جنگل است که شروع به این بازی جذاب میکنند و به نوعی کودکان با شنیدن روایت کودکانه این بازی، آن را فرا میگیرند.
سلام سلام آی بچه های مهربون، کوچولوهای خوشزبون
امروزم با قصههای رعنا به خونههای شما اومدیم.
قصه کودکانه قایم موشک
زرافه گفت:
بیایید قایم موشک بازی کنیم.
مار هیس هیسی کرد و گفت:
باشه ولی زرافه تو با اون گردن دراز و پاهای بلندت خیلی راحت میتونی همه رو پیدا کنی.
زرافه گفت:
راست میگی. پس من قایم میشم و یکی از شماها من رو پیدا کنه.
ببر کوچولو غرشی کرد و گفت:
به نظر جالب میاد. زرافه دوید تا جایی خودش رو پنهان کنه.
اون پشت بوتهای قایم شد.
وقتی خورشید سایهاش رو بر روی زمین انداخت اون بر روی سایه درختی دراز کشید و ساکت موند.
ببر کوچولو از جایش بلند شد شروع به جستجو کردن کرد.
وقتی کمی جلوتر رفت، سایه سیاه و سفیدی رو دید.
اون تعجب کرد. چون آفتاب توی آسمون نبود. اون گفت:
گورهخر، از پشت بوتهها بیرون بیا. گورهخر گفت:
ببر کوچولو تو چجوری منو پیدا کردی؟ کارت عاااالیه!!!
سپس ببر کوچولو به راه افتاد و دید شکوفههایی از شاخهها و تنه درختی آویزان هستند.
اون به تنه درخت نگاه کرد و پیش خودش گفت:
شکوفه که روی تنه درخت رشد نمیکنه!!!
سپس با صدای بلند گفت:
ماره اینکه تویی. خودت رو که دور درخت پیچیدی. بیا بیرون.
مار هیس هیسی کرد و گفت:
آره ببر کوچولو. تو چطوری تونستی منو پیدا کنی؟ تو کارت عاااالیه!!!
ببر کوچولو به حرف خودشش ادامه داد:
فقط یه درخت بلند میتونه یه زرافه رو پنهون کنه. زرافه بیرون بیا.
زرافه گفت:
ببر کوچولو تو چطوری تونستی منو پیدا کنی؟ کارت عاااالیه!!!
به هر حال ببر کوچولو با خوشحالی گفت:
آره ولی هیچ کسی نیومد تا منو پیدا کنه.
زرافه گفت خب تو گرگ بودی و باید بقیه رو پیدا میکردی. ولی کارت عااالی بود!!! آفرین.
ببر کوچولو گفت:
بیایید دوباره بازی کنیم ایندفعه من قایم شم باشه؟؟؟
و خلاصه حیوونهای بامزه جتگل دوباره شروع کردن بازی قایم موشک رو انجام دادن.
اینبار یکی دیگه چشم گذاشت و ببر کوچولو رفت بدو بدو پشت درختها قایم شد.
خب دوستای خوبم امیدوارم که از این قصه خوشتون اومده باشه
تا یه روز دیگه و یه قصه دیگه خدانگه دار
قصهگو: رعنا