وقتی والدین دعوا می کنند چه اتفاقی برای بچه ها می افتد
درگیری بین والدین اجتناب ناپذیر است – اما نباید به بچه ها آسیب برساند. در اینجا نحوه تبدیل اختلاف نظر به یک درس مثبت را بررسی میکنیم.
وقتی من بچه بودم، دعوای پدر و مادرم می توانست اکسیژن اتاق را بمکد. مادرم پدرم را شلاق کلامی زد، شیشه های مربا را شکست و تهدیدهای عجیب و غریبی کرد. طغیان های او من را در مسیر خود منجمد کرد. وقتی پدرم به سر کار، گاراژ یا جنگل گریخت، احساس میکردم که محافظت نشدهام. خاطره یک کوک از دعوای والدین را خواندید.
کودکان مانند شمارنده های احساسی هستند. بچه ها به شدت به احساسات والدین خود توجه می کنند تا اطلاعاتی در مورد میزان امنیت آنها در خانواده کسب کنند. وقتی والدین مخرب هستند، آسیب های جانبی به بچه ها می تواند تا آخر عمر باقی بماند.
مشاجره زناشویی اجتناب ناپذیر است. داشتن فرزند باعث ایجاد تعارضات بیشتر میشود، حتی برای زوجهایی که قبل از پدر و مادر شدن، وضعیت خوبی داشتند. وقتی بچه ها اضافه می شوند، زمان کمتری برای انجام کارهای بیشتر وجود دارد. شما آنقدر صبور نیستید، نه آنقدر انعطاف پذیرکه باید نیستید
اما باید راهی بهتر از راهی بهتر برای رشد وجود داشته باشد برای رسیدگی به درگیری.
وقتی من و شوهرم تصمیم گرفتیم بچه دار شویم، تصمیم گرفتم هرگز جلوی آنها دعوا نکنم. «تعارض بخشی عادی از تجربه روزمره است، بنابراین مهم نیست که والدین دعوا کنند یا خیر. نحوه بیان و حل تعارض و به ویژه اینکه چگونه در کودکان احساس می شود، پیامدهای مهمی برای کودکان دارد.
تماشای برخی از درگیریها حتی میتواند برای بچهها مفید باشد – وقتی بچهها میبینند والدینشان مشکلات دشوار را حل میکنند، میتوانند بهتر بزرگ شوند.
تعارض مخرب چیست؟
کامینگز و همکارش پاتریک دیویس در دانشگاه روچستر در کتاب خود، تعارض زناشویی و کودکان: دیدگاه امنیت عاطفی ، انواع تاکتیک های مخربی را که والدین با یکدیگر به کار می برند و به کودکان آسیب می رساند، شناسایی می کنند:
- پرخاشگری کلامی مانند نام بردن، توهین و تهدید به ترک کردن؛
- پرخاشگری فیزیکی مانند ضربه زدن و هل دادن؛
- تاکتیکهای بیصدا مانند اجتناب، بیرون رفتن، عبوس کردن، یا کنارهگیری.
- تسلیم – تسلیم شدن در آن ممکن است راه حلی به نظر برسد، اما یک راه حل واقعی نیست.
وقتی والدین به طور مکرر از راهبردهای خصمانه با یکدیگر استفاده می کنند، برخی از کودکان ممکن است پریشان، نگران، مضطرب و ناامید شوند. برخی دیگر ممکن است ظاهراً با خشم واکنش نشان دهند، پرخاشگر شوند و در خانه و مدرسه دچار مشکلات رفتاری شوند. کودکان ممکن است دچار اختلالات خواب و مشکلات سلامتی مانند سردرد و معده درد شوند یا ممکن است مکررا بیمار شوند. استرس آنها می تواند در توانایی آنها برای توجه اختلال ایجاد کند که باعث ایجاد مشکلات یادگیری و تحصیلی در مدرسه می شود. بیشتر کودکانی که در محیطهای درگیری مخرب بزرگ میشوند، در ایجاد روابط سالم و متعادل با همسالان خود مشکل دارند. حتی روابط خواهر و برادر نیز تحت تأثیر نامطلوب قرار میگیرند – آنها تمایل دارند به افراط و تفریط بروند، بیش از حد درگیر شوند و بیش از حد از یکدیگر محافظت کنند، یا از هم دور شوند و درگیر شوند.
برخی تحقیقات نشان می دهد که کودکان زیر شش ماه ناراحتی والدین خود را ثبت می کنند. مطالعاتی که کودکان را در مدت زمان طولانی دنبال میکنند نشان میدهد کودکانی که در مهدکودک به دلیل درگیریهای والدین خود ناامن بودند، بیشتر در کلاس هفتم مشکلات سازگاری داشتند. یک مطالعه اخیر نشان داد که حتی نوجوانان ۱۹ ساله نیز نسبت به تعارضات والدین حساس هستند. کامینگز میگوید، برخلاف انتظار، «کودکان به آن عادت نمیکنند».
در یک مطالعه قابل توجه ۲۰ ساله در مورد درگیری والدین و استرس کودکان، انسان شناسان مارک فلین و بری انگلستان نمونه هایی از هورمون استرس کورتیزول را که از کودکان یک روستای کامل در ساحل شرقی جزیره دومینیکا در دریای کارائیب گرفته شده بود، تجزیه و تحلیل کردند. کودکانی که با والدینی که دائماً دعوا میکردند زندگی میکردند نسبت به کودکانی که در خانوادههای آرامتری زندگی میکردند، سطح کورتیزول متوسط بالاتری داشتند. در نتیجه اغلب خسته و بیمار می شدند، کمتر بازی می کردند و بد می خوابیدند. به طور کلی، کودکان هرگز به استرس خانواده عادت نکردند یا «به آن عادت نکردند». در مقابل، وقتی کودکان تماس آرام یا محبت آمیزی را تجربه کردند، کورتیزول آنها کاهش یافت.
مطالعات جدیدتر نشان میدهد که در حالی که کورتیزول برخی از کودکان افزایش مییابد، کورتیزول در سایر کودکان به طور غیرطبیعی پایین و کمرنگ میماند، و به نظر میرسد این الگوهای مختلف کورتیزول با انواع مختلفی از مشکلات رفتاری در دوران کودکی مرتبط باشد. سایر سیستمهای تنظیمی فیزیولوژیکی نیز میتوانند آسیب ببینند، مانند شاخههای سمپاتیک و پاراسمپاتیک سیستم عصبی خودمختار – اینها به ما کمک میکنند به یک تهدید درک شده واکنش نشان دهیم، اما همچنین «ترمزهایی» هستند که دوباره تعادل و آرامش ما را برقرار میکنند.
در سال ۲۰۰۲، محققین رنا رپتی، شلی تیلور و ترزا سیمن در UCLA به ۴۷ مطالعه پرداختند که تجربیات کودکان در محیط های پرخطر خانواده را با مسائل بعدی در بزرگسالی مرتبط می کرد. آنها دریافتند کسانی که در خانههایی با سطوح بالای درگیری بزرگ شدهاند، در مقایسه با گروههای کنترل، مشکلات سلامت جسمانی، مشکلات عاطفی و مشکلات اجتماعی بیشتری در زندگی داشتند. در بزرگسالی، احتمال بیشتری داشت که مشکلات عروقی و ایمنی، افسردگی و واکنش عاطفی، وابستگی به مواد، تنهایی و مشکلات صمیمیت را گزارش کنند.
اجتناب از درگیری راه حل نیست
نکات درگیری
با حسن نیت رفتار کنید
- با همدلی رهبری کنید: ابتدا به طرف مقابل بگویید که او را میبینید، گفتگو را باز کنید، متوجه میشوید و میتوانید خود را جای او بگذارید.
- به شریک خود از شک و تردیدهای خود بگویید: بهترین حالت را در نظر بگیرید و به خودتان کمک کنید تا با نگاه عاشقانه سوء ظن را از دل خود دور کنید، به یاد داشته باشید که یکدیگر را دوست دارید.
- به یاد داشته باشید که شما در یک تیم هستید. با گذاشتن همه کارت ها روی میز و نگاه کردن به آنها با هم برای حل یک معضل، به جای کنکاش در طرف های مقابل، با مسائل کنار بیایید. سپس با یکدیگر مشکل را حل کنید.
- انتقاد سازنده تنها زمانی جواب می دهد که شریک زندگی شما بتواند کاری در مورد آنچه اتفاق افتاده انجام دهد. اگر مهلت ثبت نام در فوتبال قبلاً از دست رفته بود، وضعیت فعلی را تا حد امکان اصلاح کنید و در مورد نحوه انجام بهتر این کار دفعه بعد صحبت کنید. سرزنش کردن هیچ اتفاقی را که قبلاً رخ داده را برطرف نمی کند.
- هر چیزی که نیاز به گفتن دارد را می توان با مهربانی گفت. نارضایتی، ناامیدی، خشم – همه را می توان با مهربانی بهتر مدیریت کرد.
برخی از والدین، با دانستن اینکه تعارض چقدر مخرب است، ممکن است فکر کنند که می توانند با تسلیم شدن، یا تسلیم شدن، برای پایان دادن به مشاجره، از تأثیرگذاری بر فرزندان خود جلوگیری کنند. اما این یک تاکتیک موثر نیست. کامینگز گفت: “ما مطالعه ای در این زمینه انجام دادیم.” با توجه به سوابق والدین از دعواهایشان در خانه و واکنش های فرزندانشان، واکنش های عاطفی بچه ها به تسلیم شدن «مثبت نیست». خشم غیرکلامی و “سنگ انداختن” – امتناع از برقراری ارتباط یا همکاری – به ویژه مشکل ساز است.
«مطالعات نشان دادهاند که تأثیرات بلندمدت کنارهگیری والدین در واقع برای سازگاری کودکان [تا درگیری آشکار] آزاردهندهتر است». چرا؟
«بچه ها دشمنی را درک می کنند. “این به آنها می گوید که چه اتفاقی می افتد و آنها می توانند با آن کار کنند. اما وقتی والدین کنار میروند و از نظر عاطفی در دسترس نیستند، بچهها نمیدانند چه اتفاقی میافتد. آنها فقط می دانند که همه چیز اشتباه است. ما با گذشت زمان می بینیم که کناره گیری والدین در واقع مسیر بدتری برای بچه ها است. و در روابط زناشویی نیز سخت تر است.»
بچه ها تحلیلگرهای پیچیده تعارض هستند. درجه ای که آنها احساسات را تشخیص می دهند بسیار دقیق تر از آن چیزی است که والدین حدس می زنند. «وقتی والدین پشت درهای بسته میروند و طوری رفتار میکنند که انگار کارشان را انجام دادهاند، بچهها میتوانند آن را تشخیص دهند. آنها خواهند دید که شما تظاهر می کنید. و وانمود کردن در واقع از برخی جهات بدتر است. به عنوان یک زن و شوهر، نمی توانید دعوائی را که به آن اذعان ندارید حل کنید. بچهها آن را میدانند، شما آن را میدانید، اما از نظر پیشرفت چیزی حاصل نخواهد شد.»
از سوی دیگر او می گوید: «وقتی والدین پشت درهای بسته می روند و وقتی بیرون می آیند عصبانی نمی شوند، بچه ها استنباط می کنند که همه چیز درست شده است. بچهها میتوانند تفاوت بین تصمیمی که اجباری شده و تصمیمی که با احساسات مثبت حل شده است را تشخیص دهند و این مهم است.»
چگونه تعارض را به نتیجه برسانیم
«برخی از درگیریها برای بچهها آزاردهنده نیستند و بچهها در واقع از آن سود میبرند. هنگامی که والدین درگیری خفیف تا متوسطی دارند که شامل حمایت و سازش و احساسات مثبت می شود، کودکان مهارت های اجتماعی و عزت نفس بهتری پیدا می کنند، از امنیت عاطفی بیشتری برخوردار می شوند، روابط بهتری با والدین ایجاد می کنند، در مدرسه بهتر عمل می کنند و مشکلات روانی کمتری دارند.
«وقتی بچهها شاهد دعوا هستند و میبینند که والدین آن را حل میکنند، در واقع خوشحالتر از قبل از دیدن آن هستند». این به بچه ها اطمینان می دهد که والدین می توانند همه چیز را حل کنند. ما این را با احساساتی که نشان میدهند، آنچه میگویند و رفتارشان میدانیم – فرار میکنند و بازی میکنند. درگیری سازنده در طول زمان با نتایج بهتری همراه است.» کودکان از نظر عاطفی احساس امنیت بیشتری می کنند، منابع درونی آنها برای رشد مثبت آزاد می شود و رفتار اجتماعی آنها نسبت به دیگران تقویت می شود. در واقع، بسیاری از مشکلات رفتاری کودک را می توان نه با تمرکز بر کودک یا حتی رابطه والدین و فرزند، بلکه صرفاً با بهبود کیفیت رابطه والدین به تنهایی حل کرد که امنیت عاطفی کودکان را تقویت می کند.
حتی اگر والدین مشکل را به طور کامل حل نکنند اما راه حلی جزئی پیدا کنند، بچه ها خوب خواهند بود. در واقع، به نظر میرسد که پریشانی آنها متناسب با توانایی والدینشان برای حل و فصل سازنده مسائل کاهش مییابد. «سازش بهترین است، اما ما مطالعات زیادی داریم که نشان میدهد بچهها از هر پیشرفتی در جهت حل و فصل سود میبرند».
هم کامینگز و هم گلوکفت ونگ موافقند که کودکان واقعاً می توانند از تعارض سود ببرند – اگر والدین آن را به خوبی مدیریت کنند. گلوکفت وانگ می گوید: «والدین باید زندگی واقعی را در بهترین حالت خود الگوبرداری کنند. “اجازه دهید آنها را بشنوند که مردم چگونه کارها را حل می کنند و مذاکره و سازش می کنند.”
با این حال، هر دو همچنین موافق هستند که برخی از محتواها بهتر است خصوصی نگه داشته شوند. بحث در مورد جنسیت یا سایر مسائل مربوط به مناقصه با احترام بیشتری بدون مخاطب انجام می شود. گلوکفت وانگ والدین را تشویق میکند تا کمکی را که برای یادگیری برقراری ارتباط بهتر نیاز دارند، از برنامههای والدین، کتابها یا از یک درمانگر دریافت کنند.
درگیری پدر و مادرم به لطف کار دقیق و ازدواج محبت آمیز سی ساله ام، دیگر تاثیری بر من ندارد. دو دختر ما اکنون در دهه بیست زندگی خود هستند و در روابط عاشقانه خود مطمئن هستند و امیدوارم درس های دوران کودکی آنها پایدار باشد. وقتی آنها پیش دبستانی بودند و با نگرانی اختلافاتمان را قطع می کردند، من و شوهرم لبخند می زدیم و با رمز خاص خود به آنها اطمینان می دادم: انگشتانم را یک اینچ از هم باز کردم و به آنها یادآوری کردم که دعوا به این بزرگی بود، اما عشق به این بزرگی بود- و بازوهایم را کاملا باز نگه داشتم.
هدف ما داشتن کودکانی شادتر و سالمتر است، لطفا با نظرات و پیشنهادات خود ما را در این راه یاری کنید.
رعنااستوری، دوست خوب کودکان، همراه خوب والدین
ترجمه و گرداوری رعنا جعفری
منبع: