قصه کودکانه کانگوروی باهوش
قصه کانگوروی باهوش داستان مسابقه بین یک جیرجیرک و یک قورباغه و یک بچه کانگورو هست که در میدان مسابقه با هم رقابت میکنند اما برنده آن کسی است که . . .
سلام سلام آی بچه های مهربون، کوچولوهای خوشزبون
امروزم با قصههای رعنا به خونههای شما اومدیم.
قصه کودکانه کانگوروی باهوش
جیرجیرک،قورباغه و کانگوروی باهوشی با هم سر و صدا میکردند.
جیرجیرک میگفت:
من بهتر از شما میتونم بپرم. قورباغه قور قوری کرد و گفت:
هیچ هم اینطور نیست. چونکه کسی نمیتونه مثل من جست بزنه.
کانگورو کوچولو که از کیسه مادرش جا مونده بود روی دوپا ایستاد و گفت:
هان!!! چه حرفها!!! اگه جهیدن و پریدن من رو میدیدید از این حرفهای الکی نمیزدید.
خلاصه سر و صدای اونها انقدر زیاد شد که خبرش به گوش پادشاه رسید.
پادشاه فرمان داد که اونها رو به میدان مسابقه بیارن.
اونوقت خودش، ملکه و دخترشون شاهزاده خانوم و بقیه بزرگهای کشور همه و همه در میدان مسابقه جمع شدند.
شاهزاده و شاهدخت و ملکه و شوالیه و دوک و دوسش و کنت و کنتس بود که از همه جای دنیا برای تماشای این مسابقه اومده بودن و از سر و کول هم بالا میرفتند.
بزودی مسابقه ورزشکاران قهرمان با صدای شیپور شیپورچی شروع شد.
اول از همه جیرجیرک پرید. اما اون انقدر بلند پرید که هیچکس نتونست ببینه تا کجا پریده و کجا به زمین فرود اومده.
بنابراین داوران نشستند و پس از گفتگو با هم نظر دادند که: جیرجیرک هیچوقت به زمین بازنگشته و معلوم نیست کجا رفته است.
نوبتی هم که بود نوبت قورباغه بود. قورباغه جستی زد و پرید. اما چون از جیرجیرک بزرگتر بود همه تونستند اون رو ببینند و هورا کشیدند.
ولی در عوض بدشانسی آورد و چونکه درست افتاد روی سر پادشاه هیچکس نتونست نظر بده که اون برنده است یا نیست.
این بود که قورباغه هم از دور مسابقه حذف شد.
حالا نوبت کانگورو کوچیکه بود. کانگورو نتونست به اندازه قورباغه بپره.
اما انقدر باهوش و زیرک بود که بدونه قبل از کارش باید فکر کنه و بفهمه کجا باید فرود بیاد و چیکار باید بکنه.
بنابراین کانگورو کوچولو جستی زد به هوا و درست توی بغل شاهزاده خانوم افتاد.
این بود که همه اونرو برنده اعلام کردند.
خب دوستای خوبم امیدوارم که از این قصه خوشتون اومده باشه
تا یه روز دیگه و یه قصه دیگه خدانگه دار
قصهگو: رعنا