قصه یک شب عجیب
قصه یک شب عجیب در مورد پسری است که از خوابیدن در تاریکی شب در اتاقش به تنهایی میترسد.
سلام سلام آی بچههای مهربون
کوچولوهای خوشزبون
امروز هم با یکی دیگه از قصههای رعنا به خونههای شما اومدهایم
قصه یک شب عجیب
خوابم میاد
رفتم بخوابم
اما چیزی بود
رو رختخوابم
یه چیز گنده
بزرگ بزرگ
یا شیر بود یا ببر
یا خرس بود یا گرگ
خروپف میکرد
خیلی ترسیدم
برگشتم عقب
از جا پریدم
رفتم آهسته
یواش پاورچین
بگویم بابا
زود بیا ببین
دیدم ای بابا
بابا خوابیده
در کنار او
مامان خوابیده
هر دو خواب خواب
مامان و بابا
خیلی میترسم
چه کنم خدا
برگشتم دیدم
نه شیر بود نه گرگ
پس چی بود آنجا؟
یه فیل بزرگ
یه فیل گنده
رو تخت من بود
رفتم پیش او
زود زود زود
یه فیل آروم
یه فیل خسته
خروپف و خواب
چشم او بسته
دلم نیامد
بیدارش کنم
از کار خودم
بیزارش کنم
رفتم کنارش
من هم خوابیدم
فیل و فیل بازی
تو خوابم دیدم
با هم خوابیدیم
تا صبح فردا
در کنار هم
لالا لالالا
فردا صبح زود
از خواب پریدم
اما رو تختم
فیلی ندیدم
فیل عزیزم
امشب زود بیا
تا بازی کنیم
بعد با هم لالا
شعر: مصطفی رحماندوست
قصهگو: رعنا