قصه میتچ، ماشین پست
قصه میتچ، ماشین پست
سلام سلام آی بچه های مهربون
کوچولوهای خوشزبون
امروز هم با قصه های رعنا به خونه های شما اومده ایم
اسم قصه امروز ما، میتچ ماشین پست
ماشن پستی به نام میتچ تقریبا کارش رو تموم کرده بود.
وقتی که روز شروع شده بود ماشین پر از نامه و کارتپستال و بسته و
پاکتهای پستی بود.
حالا فقط یه بسته باقی مونده بود؛ دیوید رانندهی اون پرسید:
میچ این بسته مال کیه؟ قسمت یکی از نوشتههای بسته پاره شده.
من فقط میتونم حرف “م” رو بخونم. شاید مال خانم میسی نان وا باشه.
دیوید گفت:پس این بسته مال کیه؟ من فقط میتونم حرف “م” رو بخونم. خانم میسی گفت:
فکر کنم که بدونم. اون بدون گفتن کلمه ای رفت.
دیوید دوباره گفت: هوممممم. این بسته مال کی میتونه باشه؟
فهمیدم حتما مال آقای مایک بانده که توی گاراژ کار میکنه.
این بسته مال مایک باید باشه. اما مال مایک هم نبود.
دیوید گفت: این بسته مال کیه؟ فقط حرف “م” روی بسته معلومه.
مایک گفت: فکر کنم که بدونم.
و بدون گفتن کلمه ای رفت.
دیوید سعی کرد با دقت بیشتری کلمه رو بخونه. هوممممم. “م”!!!! خدای من این بسته مال کی میتونه باشه.
آهان فهمیدم شاید مال مدرسه مرلین باشه. اما بسته مال مدرسه هم نبود.
دیوید گفت: پس بسته مال کیه؟
و در آن هنگام میک خانم میسی مایک باند و بچه های مدرسه رو دید که جلوش ایستادهان.
اون ها همه با هم فریاد کشیدن: در رو باز کن، بسته رو باز کن.
دیوید بسته رو باز کرد. داخل بسته بشقاب براق و زیبایی بود که اسم میتچ روش نوشته شده بود.
دیوید لبخند زد.
چه خوب حالا میدونیم که بسته مال کی بوده…
خب بچه های خوب و مهربون
قصه ما به سر رسید
کلاغه به خونه اش نرسید.
تا یه روز دیگه و یه قصه دیگه خدانگهدار
قصهگو: رعنا