قصه کودکانه سوسمار چگونه است
قصه کودکانه سوسمار چگونه است
سلام سلام آی بچه های مهربون، کوچولوهای خوشزبون
امروزم با قصههای رعنا به خونههای شما اومدیم.
قصه کودکانه سوسمار چگونه است
آقا سوسماره از رودخونه اومده بود بیرون تا کمی قدم بزنه که ناگهان دید:
یه موش کوچولو داره یه فیل زبرگ رو میترسونه.
بعد به یه زرافه رسید که انگار سرش رفته بود بیرون ابرها و داشت اونها رو بو میکرد.
آخه آقا زرافههه گردنش خیلی دراز بود.
بعد به یه آرمادیلوی کوتاه قد رسید که داشت گلها رو بو میکرد.
گلهای قرمز خوشگل.
اون یه سوسک کوچولو و یه کرم دراز دید.
وای نزدیک بود آقا سوسماره اونها رو له کنه.
کمی جلوتر یه مار باریک دید و یه اسب آبی چاق.
وای یه وزغ زبر که داشت با یه قورباغه نرم بازی میکرد رو دید.
بعد رفت و رفت تا به یک خرگوش نرم و لطیف رسید که داشت به یه کرگدن پوستکلفت هویج تعارف میکرد.
آقا سوسماره به اندازه یه فیل بزرگ بود و مثل یه وزغ زبر بود.
و حالا که بارون میومد دیگه خیس شده بود.
بیچاره آقا سوسماره که خیس خیس شده بود خیلی غمگین بود.
ولی یه کم جلوتر یه سوسمار خوشگل و بامزه مثل خودش دید.
حالا اون خیلی خوشحاله.
خب دوستای خوبم امیدوارم که از این قصه خوشتون اومده باشه
تا یه روز دیگه و یه قصه دیگه خدانگه دار
قصهگو: رعنا