قصه جنگل و دشت و بیشه کی دوست شیمو می شه
قصه جنگل و دشت و بیشه کی دوست شیمو می شه
سلام سلام آی بچههای مهربون
کوچولوهای خوشزبون
امروز هم با یکی دیگه از قصههای رعنا به خونههای شما اومدهایم
جنگل و دشت و بیشه
کی دوست شیمو میشه
فیل فیلی صبح تنهایی کنار برکه میره
وقتی آب میخوره خرچنگ گازش میگیره
خرطوم اون زخم میشه میکنه داد و بیداد
میزنه زیرِ گریه زود پیش شیمو میاد
تا شیمو رو میبینه خوشحال میشه میخنده
شیمو روی زخمش رو پاک میکنه میبنده
فیل فیلی از شیمو جون هی میکنه تشکر
میگه دعا میکنم بشی خانوم دکتر
یک دونه آکواریوم شیمو داره تو خونه
یک عالمه آب صاف با ماهی توی اونه
ماهیا دیده میشن تو آبها پشت شیشه
شیمو به این ماهیا غذا میده همیشه
ماهیا فکر میکنن آکواریوم یک دریاست
نمیدونن که دریا خیلی بزرگ و زیباست
هر شب شیمو براشون قصهی دریا میگه
علاقهای ندارن به قصههای دیگه
شیمو میخواد دریارو نشون بده به اونا
شاید تابستون با هم بریم به دریا
شیمو کوچولو تو صحرا رسید به یک گورهخر
سلام ببخشید شما ببری یا اسبی یا یک خر
چقدر شما عجیبید
پوستتون هم راه راهه
یک راه اون سفیده یا راهشم سیاهه
به من میگن گورهخر
دنبال دوست میگردم
فکر میکنم که الان یک دونه پیدا کردم
تو راسویی یا یک سنجاب
هیچکدومش یک موشم
میخوای با من دوست بشی
میخوام ولی نمیشم
نمیدونم کی هستی
دوستت نمیشمم الان
تو یک غریبه هستی
باید بگم به مامان
اگه که داد اجازه
میام و دوستت میشم
اونوقت تو هم میتونی تا شب بمونی پیشم
شیمو کوچولو ساخته با کاغذ و چوب، بادبادک
مسابقه میده با پروانه و سنجاقک
ببری میگه بادبادک خیلی نخش درازه
ولی گمون میکنم به سنجاقک ببازه
مرغی میگه قد قد قدا این بادبادک قشنگه
ولی اگر باد نیاد پر زندش میلنگه
قد قدا حیف که من سنگینه بال و پرم
سنجاقکه میگه من ازهمتون میبرم
بازی حالا شروع با شادی و خنده میشه
حالا کی میدونه کی برنده میشه
روی دماغ شیمو یک کفش دوزک نشسته
حالا داره راه میره
بال و پرش رو بسته
شیمو نگاش میکنه
میگه آهای کفشدوزک زود باش برو از اینجا
من رو نده غلغلک
عطسم داره میگیره
شوخی نکن بچه جون
اگه یک عطسه کنم پرت میشی تو آسمون
دماغ توی بازی نیست، انگار دیونه هستی
مگه دماغم گله که روی آن نشستی
سلام شیمو ببخشید، اصلا تو را ندیدم
تا حالا فکر میکردم روی درخت پریدم
دنبال کار میگشتم که اومدم به اینجا
الان برات میدوزم یک کفش خوب و زیبا
شیمو جون و مولک مار رفتن قایق سواری
قایقشون روی آبها راه میره مثل گاری
یک دفعه از زیر آب بیرون میاد یه دلفین
شیمو ازش میپرسه
آهای شما کی هستید
دلفین جواب نمیده
فوری زیر آب میره
شیمو شاید نهنگه میخواد مارو بگیره
نهنگ چیه مولک مار اینجا نهنگ نداره
ببین شیمو اون از آب اومد بیرون دوباره
فهمیدم این دلفینه آروم و مهربونه
اومده بازی کنه کنار ما بمونه
سلام آقای دلفین
لطفا جلوتر بیاین ما دوست داریم با شما بازی کنیم توی دریا
شیمو میره مدرسه
میخواد که درس بخونه
هرچیزی که دوست داره
یاد بگیره بدونه
یک دونه جامدادی باباش براش خریده
چندتا مداد رنگی، مداد تراش خریده
حالا داره میکشه نقاشی توی دفتر
نوک مداد رو آروم میبره اینور و اونور
یک ماهی و یک گربه پهلوی هم کشیده
میبینه که ماهیه از گربهِ ترسیده
میگه نترس این گربه غذاش رو خورده سیره
دستاش رو پاک میکنه نیاد تو رو بگیره
پنجرهی قشنگی اتاق شیمو داره
روی طاقچهی کوچیکش به به گلهای خوشبو داره
شیمو میگه دوست دارم کنار اون بشینم
از پشت شیشهی اون آسمون رو ببینم
انگار که فیلم میبینم
هرچی بخوام تو اونه
پنجره خیلی بهتر از تلویزیونه
شعر: ناصر کشاورز
قصهگو: رعنا