قصه کودکانه هر کس اول حرف بزند
قصه کودکانه هر کس اول حرف بزند داستان ملانصرالدین و زنش است که یک شب زیر کرسی هستند و بزغالهها بع بع میکنند و ملا میگوید هر کس زودتر حرف بزند باید به آنها آب بدهد اما …
سلام سلام آی بچههای مهربون کوچولوهای خوش زبون
امروزم با یکی دیگه از قصههای رعنا به خونههای شما اومدیم
قصه کودکانه هر کس اول حرف بزند
یکی از روزهای سرد زمستان ملانصرالدین با زنش زیر کرسی نشسته بودند.
بزغالههایشان شروع کردند به بع بع.
ملا از زنش خواست که بره و به بزغالهها آب بده.
زن ملا گفت:
وا! چرا خودت نمیری؟
خلاصه اونها کلی با هم جر و بحث کردند.
در نهایت ملا گفت:
هر کس اول حرف بزند باید برود و به بزغالهها آب بدهد.
زن قبول کرد و هر دو سکوت کردند.
کمی که گذشت زن ملا بلند شد و به خانه مادرش رفت.
بزغالهها هنوز بع بع میکردند و ملا ساکت نشسته بود.
ساعتی بعد پسر همسایه با یک کاسه آش آمد توی اتاق و گفت:
مادرم برایتان آش نذری داده.
ملا به طاقچه بالای سرش اشاره کرد.
پسر فکر کرد که ملا میگوید روی سر او آش را خالی کند.
او هم کاسه آش را روی سر ملا ریخت و بیرون رفت.
داد ملا درآمد.
کمی بعد دزدی وارد خانه شد.
دزد تا ملا را دید ترسید اما وقتی ملا از جایش تکان نخورد و هیچ حرفی هم نزد دزده با خیال راحت هرچه را که میخواست برداشت و با خود برد.
وقتی زن ملا برگشت و خانهاش را خالی دید جیغ کشید که:
وای. ای داد بیداد. چه شده ملا؟
چه بلایی بر سرت آمده؟
ملا زد زیر خنده و گفت:
حرف زدی. اول تو حرف زدی. زود باش برو بزغالهها رو آب بده بعد بیا تا برایت تعریف کنم چه شده.
خب بچههای خوبم امیدوارم از قصه امروز خوشتون اومده باشه،
تا یه روز دیگه و یه قصه یا حکایت قشنگ دیگه خدانگهدار
قصهگو: رعنا