قصه برای اولین بار
قصه برای اولین بار
سلام سلام آی بچه های مهربون، کوچولوهای خوشزبون
امروزم با قصههای رعنا به خونههای شما اومدیم.
قصه: برای اولین بار
وقتی کشتی قرمز و آبی برای اولین بار به آب انداخته شد، صدای خندهاش رو همه شنیدند.
همهی ماهیها و لاکپشتها، همهی ماهیگیرها و غواصها، همهی قایقهای بادی و پارویی و همهی مسافرها و آدمهای کنار ساحل.
کشتی قرمز و آبی از خنکی آب خوشش اومد و روی موج ها بالا و پایین پرید.
قایق ماهیگیری به اون گفت:
انقدر سر و صدا نکن.
اما کشتی قرمز و آبی خوشحال بود و آب و آب بازی را خیلی دوست داشت.
قایق ماهیگیری با بداخلاقی به اون گفت:
نشنیدی؟ خیلی شلوغ میکنی ها !!!
اولین باره که کسی جرات میکنه روی صورت من آب بپاشه !!!
بعد چشمهاش رو بست و خوابید.
روز بعد قایق ماهیگیری وسط دریا چرت میزد و خبر نداشت که تنش سوراخ شده و آب یواشکی همهی تنش رو داره پر میکنه.
دریا یه موج کوچولو و بعد یه موج بزرگتری توی صورتش پاشید.
قایق ماهیگیری یکدفعه با ترس از خواب پرید و تا اومد به خودش بجنبه ملوانها اونو با طناب بالا کشیدند.
بالا و بالاتر و باز هم بالاتر و بردند توی کشتی قرمز و آبی.
اونوقت همهی ماهیها و لاکپشتها و همهی ماهیگیرها و غواصها و همهی قایقهای بادی و پارویی و همهی مسافرها و آدمهای کنار ساحل صدای خندهی قایق ماهیگیری رو شنیدند.
مرسی کشتی قرمز و آبی.
ازت ممنونم.
خب دوستای خوبم امیدوارم که از این قصه خوشتون اومده باشه
تا یه روز دیگه و یه قصه دیگه خدانگه دار
قصهگو: رعنا