قصه روز داداشی
قصه روز داداشی
سلام سلام آی بچه های مهربون، کوچولوهای خوشزبون
امروزم با قصههای رعنا به خونههای شما اومدیم.
۱۴۴
قصه روز داداشی
مامان جونم کجایی بیدار شدم من از خواب
خرگوش من صبح بخیر سلام بکن به آفتاب
صبحانه را میخورم با شادی و خوشحالی
خداکنه نریزه رو صندلی یا قالی
من و مامان دوتایی بیرون میریم از خونه
گردش ما چه خوبه مامان چه مهربونه
بابام مرا با دستهاش پرت میکنه به بالا
از اون بالا میخندم به خندههای بابا
اردک ناز خوبم با من بشو همبازی
بریم با هم به حمام تا بکنیم آببازی
حالا دیگه وقت قصهاس کتاب تو دست باباست
به چه کتاب خوبی عکس کیه آشناست
خب دوستای خوبم امیدوارم که از این قصه خوشتون اومده باشه
تا یه روز دیگه و یه قصه دیگه خدانگه دار
قصهگو: رعنا