قصه کودکانه دوستان داداشی
قصه کودکانه دوستان داداشی
سلام سلام آی بچه های مهربون، کوچولوهای خوشزبون
امروزم با قصههای رعنا به خونههای شما اومدیم.
قصه دوستان داداشی
سلام سلام به دوست من که هستی رو به روی من
مثل توام فقط کمی سفیده رنگ و روی من
من میتونم نگات کنم مثل تو سر تکون بدم
خب بلدم که مثل تو دست و پام رو نشون بدم
گربهی من باادبه تربیتاش کرده بابام
وقتی که نازش میکنم میو میو میکنه برام
رادکها توی آبان خیس شده باز پرهاشون
کواک کواک میخونن نون میریزم براشون
آهای سگ مهربون ووی که چقدر بزرگی
از تو کمی میترسم چونکه شبیه گرگی
الو سلام دوست من چطوره احوال تو؟
خب دیگه کار نداری؟ خدانگهدار برو
خرگوش ناز کوچولو شب بخیر
خرس قشنگ چاقالو شب بخیر
خسته شدم دلم میخواد بخوابم
برهی من به من بگو شب بخیر
خب دوستای خوبم امیدوارم که از این قصه خوشتون اومده باشه
تا یه روز دیگه و یه قصه دیگه خدانگه دار
قصهگو: رعنا