قصه کودکانه رنگهای داداشی
قصه کودکانه رنگهای داداشی
سلام سلام آی بچه های مهربون، کوچولوهای خوشزبون
امروزم با قصههای رعنا به خونههای شما اومدیم.
۱۱۲
قصه کودکانه رنگهای داداشی
قرمز
لباس خواب تازهام قرمزه و قشنگ و خوب
کاشکی میشد بپوشمش همیشه از صبح تا غروب
زرد
جا تخممرغی من مثل قناری زرده
بابام چه صبحانهای برام آماده کرده
آبی
بادبادکم آبیه گم میشه لای ابرها
نخاش تو دست منه خودش کجاست اون بالا
سیاه
سیاهه مثل یک ذغال گربهی همسایهی ما
بیادبه چون میخوره غذای گربهی مرا
سبز
قورباغه سبز و قشنگ نشسته بود روی چمن
تا خواستم او را بگیرم پرید و رفت از پیش من
سفید
وقتی میرم به حمام کف میمالم رو موهام
سفیده کف مثل برف میباره رو دست و پام
خب دوستای خوبم امیدوارم که از این قصه خوشتون اومده باشه
تا یه روز دیگه و یه قصه دیگه خدانگه دار
قصهگو: رعنا