قصه کودکانه افسانه هفت سین
قصه کودکانه افسانه هفت سین در مورد چگونگی پیدایش هفت سین است و همچنین روایت چگونگی وجود عمو نوروز در فلات فرهنگی ایران زمین است که از هفت اقلیم تشکیل شده است و …
سلام سلام آی بچههای مهربون کوچولوهای خوش زبون
امروزم با یکی دیگه از قصههای رعنا به خونههای شما اومدیم
قصه کودکانه افسانه هفت سین
چندهزار سال پیش در تمام دنیا هیچ شهری وجود نداشت.
فقط هفت تا آبادی بود و همه مردم دنیا اهل این هفت تا آبادی بودن.
اونوقتها مردم کشاورزی میکردند و زندگی خودشون رو با کاشت چیزهای لازم میگذروندند.
در اون زمان فصلها فقط زمستون و تابستون بود.
فصل پاییز و بهار وجود نداشت. هوا یا گرم گرم بود یا سرد سرد.
شش ماه سرما بود و شش ماه گرما.
مردم توی تابستون کشاورزی میکردند و از محصولات خودشون هم میخوردند و هم برای زمستون ذخیره میکردند.
اما یه سال فصل زمستون خیلی طولانی شد. شش ماه سرما گذشته بود ولی هنوز خورشید قدرت گرم کردن زمین رو نداشت.
هفت تا آبادی همچنان اسیر برف و یخبندون بودند. سرمای طولانی مردم رو خانهنشین و بیحوصله کرده بود.
اونها دیگه دلشون نمیخواست توی خونههاشون بمونند و فقط قصه تعریف کنند.
دوست داشتند دوباره در مزرعههاشون دوباره شروع به کار کنند و ذخیره غذاییشون هم تمام شده بود و هیچی ازش نمونده بود.
اما زمستون قصد رفتن نداشت. خب اونوقتها در تمام هفتتا آبادی فقط یه نفر بود که همه مردم اون رو به عنوان بزرگتر خودشون قبول داشتند و به حرفاش گوش میکردند.
اون کسی بود به اسم عمو نوروز.
…
ادامه قصه را بشنویم.
قصهگو: رعنا