قصه کودکانه بقال و طوطی
قصه کودکانه بقال و طوطی در مورد مرد بقالی است که طوطی سخنگویی دارد که او را خیلی دوست دارد اما یک روز از دست اون عصبانی میشود و …
سلام سلام آی بچه های مهربون، کوچولوهای خوشزبون
امروزم با قصههای رعنا به خونههای شما اومدیم.
قصه کودکانه بقال و طوطی
مرد بقالی بود که یک طوطی زیبا توی مغازهاش داشت.
طوطی بدناش سبز بود و بالهایش رنگارنگ.
مرد بقال خیلی اون رو دوست داشت.
طوطی میتونست کمی حرف بزنه بنابراین زمانی که مرد بقال مشتری نداشت و مغازه خلوت بود طوطی سرش رو گرم میکرد.
وقتی هم که مشتریها به مغازه میآمدند طوطی چند کلمهای با اونها صحبت میکرد.
مشتریها از طوطی و حرف زدن اون خوششون اومده بود.
و همین باعث شده بود که بخوان همیشه از مغازه مرد بقال خرید کنند.
خلاصه این طوطی هم مشتریها رو به مغازه جذب میکرد و هم مونس و همصحبت تنهایی مرد بقال بود.
مرد بقال ظهرها و شبها وقتی به خونهاش میرفت در مغازه رو قفل میکرد و طوطی همونجا توی مغازه باقی میموند.
اون برای طوطی آب و غذا میگذاشت و از اون خداحافظی میکرد و به خونهاش میرفت.
یه روز وقتی مرد بقال خواست مغازه رو تعطیل کنه و به خونهاش بره گربهای به مغازه اومد.
اما مرد بقال متوجه نشد.
اون مثل هر روز در مغازه رو قفل کرد و به خونه رفت.
وقتی گربه با طوطی تنها شد به طوطی حمله کرد و خواست اونو بگیره.
طوطی که ترسیده بود از دست گربه فرار کرد و از این طرف مغازه به اون طرف مغازه رفت.
گربه هم دنبال اون دوید.
وقتی طوطی داشت از دست گربه فرار میکرد بالهایش به چندتا شیشه روغن بادوم که توی قفسههای مغازه بود گیر کرد و شیشهها به زمین افتادند و شکستند.
گربه هرکاری کرد نتونست طوطی رو بگیره.
انقدر دنبال اون دوید که آخر خسته شد و گوشهای نشست.
طوطی هم روی یکی از قفسههای بلند مغازه رفت تا گربه دستش به اون نرسه.
فردا صبح وقتی مرد بقال در مغازهاش رو باز کرد گربه از کنار پاهاش بیرون پرید و رفت.
مرد بقال وارد مغازه شد.
دید وسط مغازه خردههای شیشه شکسته و روغن ریخته شده مغازه رو کثیف کرده.
طوطی تا مرد بقال رو دید پایین اومد و روی دست اون نشست.
مرد بقال بجای اینکه شکر کنه که طوطیاش سالمه از اینکه شیشههای روغن بادوماش شکسته شده بود عصبانی شد.
اون جارو رو برداشت و طوطی طفلکی رو زد.
…
ادامه داستان را بشنویم.
قصهگو: رعنا